امیرعلی نوراله زاده امیرعلی نوراله زاده، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 2 روز سن داره

امیرعلی پسر بهاری

اطلاعاتی در مورد یادگیری زبان دوم

آموزش زبان دوم کودک از بدو تولد حس شنوایی فوق‌ العاده‌ای دارد که به او اجازه می‌دهد اصوات مختلف را از هم تشخیص دهد. اگر از‌‌ همان بدو تولد با کودک با دو زبان صحبت کنیم او توانایی درک هر دو زبان را پیدا می‌کند. این کودک دیر زبان باز خواهد کرد زیرا با دایره وسیعی از لغات مواجه می‌شود که باید آن‌ها را پردازش کند و در نتیجه دیر زبان باز می‌کند و گاهی لغات دو زبان را با هم مخلوط می‌کند، ولی بعد از مدتی و  در صورت مداومت کار برایش عادی می‌شود. این حالت کاملا طبیعی است و در ۴- ۳ سالگی از بین می‌رود. این نکته را به یاد داشته باشید که هرگز برای آموختن یا حرف زدن یک زبان نباید به ...
13 دی 1391

یهوووو فوراااان

گل پسرم ماه قشنگم میوه دلم عزیزم دیروز خیلی ذوق زده ام کردی بابت کارهایی که میکنی بابت حرف زدنات و شعر خوندنات.بابت یاد گرفتنات و بابت همه اینها که یهویی فوران کرد و مامانو ذوق زده کرد: سه رنگ آبی و سیاه و نارنجی رو یاد گرفتی و هر جا اون رنگها رو ببینی این جوری میگی: آبییی-دیااااا-نااااا. شکلهای مربع-مثلث-دایره و مستطیل و ستاره رو خوب میشناسی و نشونم میدی.آآآفرین پسرم. مفاهیم بزرگ و کوچیک-بالا و پایین داخل و بیرون-کم و زیاد رو خیلی وقته میفهمی و یاد گرفتی. وای از شعر خوندنات بگم که وقتی با هم میخونیم کلی با هم ذوق میکنیم . شعر حسنی و شعرهای دیگه ...اون کلماتی رو که پررنگ نوشتم رو خودت میگی: حسنی نگو بلا بگو تنبل بل...
10 دی 1391

21 ماهگی

پسرم..عزیز دلم.. 21 ماهه شدی و روز به روز داری کارهای جدیدی انجام میدی.حرف زدنت کاملتر شده.ادا اطوارات زیاد شده. خیلی مهربونی و حرف گوش کن.واقعا اگه تو رو نداشتیم خونه خیلی سوت و کور بود و صفایی نداشت. توی کار خونه همیشه کمکم میکنی.دوست داری خودت غذا بخوری.توی لباس پوشیدن و پوشک عوض کردن گاهیییی مقاومت میکنی و میزنی به فرار.منم با شعر و بدو بدو و بازی بازی بالاخره کارمو انجام میدم.بساطی داریم ما کلا.. توی غذا درست کردن که دیگه نگو ..هر کاری من میکنم میخوای انجام بدی.تازه یادآوری هم میکنی.. مامان ..بل بل (با کسره)-ممک...یعنی همون نمک و فلفل.تو برنج شستن که هرروز داستان داریم باهات.حتما حتما تو باید بشوری و آب برنج رو خالی کنی.ف...
6 دی 1391

یلدای 91

یلدای امسال حسابی سرمون شلوغ بود.صبح تا ظهر من و مامان بزرگ مشغول میوه آرایی و کارهای حاشیه ای دیگه بودیم تا غروب بریم خونه زندایی نرگس.ساعت 7 هم برگشتیم.امسال به جمعمون عمو مهدی و زندایی نرگس هم اضافه شده بودن.تا ساعت 2 بیدار بودیم ولی تو ساعت 1 خوابت برد.حسابی از همه چی میخوردی.آجیل و پرتقال و هندونه و انار و .. راستی دندون 16 هم یک هفته پیش دراومد و 4 تا دندون آسیاب مونده که از 2 سالگی به بعد درمیاد...   ...
2 دی 1391
1